اومدی...
سلام نی نی گومبول من
بالاخره اومدی و مامان بابا رو خوشحال کردی...
خوش اومدی عزیزم...قربونت برم...
نی نی جان من دانشجو هستم.ترم آخرم ان شاءالله
شهریور بود که من و بابا تصمیم گرفتیم خانواده مون رو افزایش بدیم.
خدارو شکر اذیت نشدیم و همون بار اول خدا تو رو بهمون داد.
چهار روز قبل از ؟؟؟ متوجه حضورت شدم.
البته اون روز بی بی چک منفی شد.ولی من مطمئن بودم که تو تو دلم هستی.
هفته بعد من و بابا بای سحر بیدار شدیم تا روزه اول ماه ذی الحجه رو بگیریم
من ٤ صبح بی بی چک گذاشتم که اگر تو تو دلم بودی روزه نگیرم که اذیت نشی
بی بی چک مثبت شد...باید من رو میدیدی...مثل دیوونه ها میخندیدم و اینور اونور میپریدم...
بابا هی میکفت آروم باش عزیزم برا نی نی گومبولمون ضرر داره...
ولی هیچ کس من و درک نمیکرد...داشتم مامان میشدم...نی نی گومبول من...
امشب میخوایم بریم عروسیه دوست بابا محسن
فردا میرم مرکز بهداشت عزیزم تا برات پرونده باز کنم تا خانم دکتر مواظبمون باشه